سمفونی عـــــــشق
انگـشتـآمـ بین موهـآت گم میشه ...
دآغی ساعد دستت رو روی کمـرم حس میکنم ...
سمفونــی عشق مـآ شروع میشه ....
سکوت کنی!
فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری!
تموم که شد بغلش کنی و آروم!
در گوشش بگی: بامن نجنگ ...
من دوست دارم دیوونه ...!
تکرار اسمت این روزها...
حادثه ی تکراری زندگیه من است...
هیچ دیوانه ای از این همه تکرار...
به اندازه ی من...
لذت نخواهد برد...
آرزوهایم ...
حرف هایم ...
نوشته هایم ...
و تمام چیزهایم را گذاشتم در کوزه ...
و با آبش قرص های اعصابم را میخورم ....
یک ســـــال چه زود گذشت!!!
با همه دست میدی...
دستتو میگیرم...
دستمو پس میدی...
اما دوســــــــت دارم...
اما دوســــــــت دارم...
مرا بگیر در آغوشت
تنگ
کمی فشار بده
کمی نه !
تنگ
می خواهم
لمس کنم تپش های دلت را
می خواهم تپش های قلبت بلرزاند
وجودم را
و چه لرزش شیرینی ست....
دوست دارم فرو بریزاند
همه ی مرا
و من دیگری سازد آمیخته با تو......
دوستــــ میدارمتـــــ
به خودت میگی اصلا واسه چی دوسش دارم؟
مگه کیه؟
مگه واسم چی کار کرده؟
مگه چی داره که از همه بهتر باشه؟ ...
اصلا من که خیلی از اون بهترم...
بعد به خودت میخندی...
که اصلا واسه چی خودتو اینقدر اذیت کردی؟
یهو یه چیزی یادت میاد...
یه چیز خیلی کوچیک...
یه خاطره...
یه حرف ...یه لبخند ...
یه نگاه ...
و بعد ...
همین ...
همین کافیه تا به خودت بیای ...
و مطمئن بشی که...
...
هرگز نمیتونی فراموشش کنی!
دلم لک زده...!!!
برای یک عاشقانه ی آرام...!!!
که مرابنشانی بر روی پاهایت...!!!
بگذاری گله کنم...!!!
از همه این کابوس هایی
که چشم تو را دور دیده اند...!!!
دلتنگی را بهانه کنم
سرم را پنهان کنم
در گودی گلویت...!!!
تمام ریه ام را پر کنم
از عطر مردانه ات...!!!
گــلهـا را یـِکــے یـِکــے پـــَـر پـــَـر مــے کـنـم...
قلبــــــم دارد از حـرکـتــــــ مــے ایـستــد...
دوسـتــــــــــــــــــــم دارد؟
دوسـتـــــــــــــــــــم ندارد؟
.............
گـــویـا دوسـتــــــم ندارد!
مبــــارک مبــــارک...تولدت مبارک
بیا شمعهارو فـوت کـن...
تا صدسال زنده باشی...
و تو در هیایو...
چه شادمانه خاموش کردی...
آخرین شمع را...
و من در سکوت...
چه عاشقانه گفتم...
تولـــــدت مبـــــارک بهترینم...
یک جفت پای پیاده که بی تو تـمــام شـد....
دو چشم بی ســو که توی دستمال های خیس پیچیده امــــ ....
و حسرتی با چــــنــــد کلمـــه پس و پیش افتاده:
" دارم ، من ، دوستـــــــ ، را ، تو..... "
خبـــــ زیاده عرضــی نیستــــــ ...
شـرمنده ام اگـر " باید بروے " را مــی رومـــــ....
خدافــــظ یعنی...
نــــذار برم ...
یعنـــــــی بــرم گــــردون...
سفــــت بغلـــــم کـــن...
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و
بگــــــو :
خدافــــظ و زهــــر مـــار...
بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ...
مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه!!!!"
چــــــــرا نمیـــــفهمـــــن نمیخــــــــوای
بری؟!!!
چـــــــــرا میـــــــذارن بــــری؟!...
عشقت داره بهت خیانت می کنه!...
گفتم:می دونم!
گفتن:
این یعنی دوستت ندارهااااا!...
گفتم: می دونم!
گفتن:
خره یه روز میذاره میرها تنها میشی !...
گفتم:می دونم!
گفتند:
پس چرا ولش نمی کنی؟...
گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم !!!
لمس انگشتانت بر روی لبهای من
چه احساس خوبی دارد ...
وقتیـ می دانم لبهایم
از آن توستــــــــ ...
و تو مانند نمـ نمـ باران
لبان من را خیس می کنے...
و من تنم خیس می شود از خجالتـــ بوسه...
بوسه ای داغ...
که همیشه آرزویش را داشتیم...
وقتی دیر می آیی ؛
دلم هزار جا نمی رود...
یک جا می رود...
آن هم ...
خانه ی رقیبـــ ــ ـ !!
حتی میتوان گفت که درگذشت...
و من برایش ماه ها سوگواری و سکوت کردم.
خاطراتم را زیر و رو کردم و ای کاش های فراوان گفتم!
ولی دیگر بس است!
من به شروعی دیگر می اندیشم...
و شروع زندگی دیگر
و حس ناب تازه شدن!!
تولدم مبارک...
اشکهایم که سرازیر میشوند
دیری نمی پاید
که.......قندیل می بندند
عجیب سرد اســت
هوای نبودنت
ﺑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ ......
ﻭﻗﺘﯽ...
ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﺎﻥ ﺑﺮﺳﺮﻡ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:
هی ...
ﺗﻮ ...
ﺁﺯﺍﺩﯼ!
ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺎﻣﻬﺎﯼ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﻠﻮﻝ من مي آمد...
یه وقت به سرت نزند!
که شعرهایم را بتکانی…
چرا که رسوا خواهم شد…!
و همه خواهند دید!!
لحظه لحظه تو رادرمیان واژه هایم!!!…
وقتی یه آدم میگه:
«هیشکی منو دوست نداره!»
منظورش از
«هیشکی»
«یک نفر»
بیشتر نیست.
همون یه نفری که واسه اون آدم همه کسه …!
اگر او را با دیگری ببینم
شهر را به آتش میکشم
ولی....
امروز حاضر نیستم
کبریتی روشن کنم
تا بدانم
او
کجاست!!
بعد گوشیتو بر میداری مینویسی "خوابم نمیبره".....
سرد میشی...بغض میکنی.....
میبینی هیچکسی رو نداری که واسش اینو بفرستی.....
تنهایی سخته...خیلی...
و سخت تر از اون اینه که خودت بخوای تنها باشی
تا کسی تنهات نزاره و درد نکشی...
روی این دل
بر این احساس
باید ترک کنم
هم سیگار را
هم تو را
بی فایده است
هزاران بار ترک کرده ام
هر بار بیشتر میشود
اعتیادم
به ذره ذره مردن
خوب دست در دست هم داده اید .